چهار ساله بودم كه پدر مادرِ معتادم را رها كرد و رفت. مادرم هم چندي بعد به ضرب…
by Sayeh Parsaei
گرامافون روی میز چوبی بود و مثل هروز هونگاریان روت پخش میکرد ، من رو مبل سفیده…