از چپ به راست
خانم مقدسي،جيغاش بنفشه ، آخه اون روز كه مينا داشت ميرقصيد جيغ كشيد !
مينا ديگه نميرقصه
مينا جيغ بنفش ياد گرفته
يه گوشه ميشينه!
جيغ ميكشه!
بعدي خانم كربلايي هست ،
يه روز واسه اين كه آرزو بلند بلند ميخنديد در دهنِ آرزو رو چسب زد!
چسب دهنِ آرزو خيلي وقته كنده شده، ولي آرزو لالِ ! صداي خنده هم كه ميشنوه گريه ميكنه…
اوني كه سرشو گذاشته رو شونه خانم كربلايي خانم حسينيِ! يه بار رويا ميخواس درباره اين كه عاشقِ پسر همسايه شده باهاش حرف بزنه، خانم حسيني وسط حرفش پاشد رفت ، آخه زنگ خورد ،هيچي ديگه چند وقت بعد رويا با پسره با هم خودكشي كردن !
اما خانم حسيني هنوزم تا زنگ ميخوره پا ميشه ميره…
خانم اكبري خيلي كم حرفه !
هر وقتم حرف ميزنه دهنش بو ميده
ولي بچه ها بهش هيچي نميگن ، يه روز ستاره جيش داشت ‘گفت خانم اجازه هست ما بريم بيرون خانم اكبري گفت نه! ستاره شاشيد ! همه بچه ها خنديدن ،ستاره زد زيره گريه خانم اكبريم زنگ زد مامانش ،ستاره ديگه مدرسه نمياد !
اون خانم محمديه! هميشه به بچه ها ميگفت اونايي كه پيشونيشون بلندِ، خوش بختن ، بعدنا فهميديم كچلِ واسه همين پيشونيش بلند ديده ميشه ، هيچي ديگه مريم يه روز كه داشت موهاشو سرِ كلاس ميبافت با قيچي موهاي مريمو از ته زد ، مريم ازون موقع به بعد از جلو آيينه رد نميشه اخه دوست نداره خودشو ببينه!
نفر ششم از چپ به راست خانم ساجديه ، خانم ساجدي ميگفت هر كي تو چشاي مردا نگاه كنه خدا ميسوزونتش ، فاطمه سه تا برادر داشت، ازون روز به بعد مامانش ميگه حتي تو خوابم جلو چشاشو با باند بسته !
فاطمه فقط نه ، زهرا و تينا و مونا هم همينطور ، تينا كه اصا داداش نداره ، بنده خدا بابا هم نداره!به مامانش ميگه تو موهات كوتاهِ اگه مرد باشي چي؟ ، اينِ كه تو چشا مامانش نگا نميكنه!
نفر آخر ، خانم عباسيه!
به من ميگه صدام خيلي زشته!
موقعي كه ميخوام درسو بخونم ميگه تو نه! تو نخون!
الآن خيلي وقته كه فقط مينويسم ، انگار صدام در نمياد!
ميشه تو اين متنو با صدا بلند بخوني؟